به هنگام دیدن کارهای ندا زارع در ذهن داشتن چند نکته میتواند به ما کمک کند:
بخش زیادی از ارزش کار ندا زارع ناشی از اتکای او به شکل تازهای از «ندانستگی» است. بیشتر هنرمندان همنسل او با اتکا به دانستگیهای دمدستی کار میکنند («موقعیتِ» زن، تناقضهای مدرنیزاسیون، و جز آن). اما دست یافتن به ندانستگی در شرایط تاریخیِ اشباعشده از تصاویر، الگوها، گفتارها، و رواج بازی و بازیگوشی و نقلقول و مصادره، به هیچ وجه کار سادهای نیست. مثلاً، در غلتیدن به ندانستگیِ مدرنیستی حالا دیگر مدتهاست خود به الگویی از دانستگی تبدیل شده.
این مسئله، درک ویژگیهای کار ندا را دشوار میکند: بهراحتی میتوان کار او را به عنوان نمونهی دیگری از جوانهایی که راحتی و شلختگی و طنز و هزل و «غیررسمی» و «کول» بودن رابه تمهیدی برای بابروز بودن بدل میکنند اشتباه گرفت. کار او را نمیتوان بهراحتی با گفتارهای رایج «فهمید». کار او به هیچ صراطی مستقیم نیست؛ یا به کمتر صراطی مستقیم است!
کار او سویهای «ادبی» و جهانی تخیلی از آن خود دارد. کار او با وجود آن که گاه به مرز آبستره بودن میرسد هیچگاه آبستره نیست: تصاویر او «داخل»ی دارند، فضایی دارند، که چیزهایی، کاراکترهایی، در آن با هم مناسباتی برقرار میکنند (موتیفهایی مثل استخوان، چهرههای شبهمقدس و هالهدار، دهان و دندان، اعضای جنسی).
در کار او ابزار و تکنیک و «جلوه» (effect) برجسته نمیشود؛ در نتیجه، گاه ویژگیهای پلاستیک منحصربهفردی در تصاویر خودنمایی میکند. برای مثال، میتوان به کاربرد خطوط منحنی و حلقوی در تصاویر او اشاره کرد که چندان از جایی نیامدهاند و در تصویرتعریف تازهای یافتهاند.
مجید اخگر